وبلاگicon

گريه رسول خدا (ص) در عزاي امام حسين (ع)

دسته بندی محصولات

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

     مجلهءحقیقت
    مجلهء حقیقت «تاسیس1384ش» دورهءجدید. از اینکه مجلهءحقیقت را انتخاب کردید خوشحالیم. مارا از آثار و نظرات سازندهء خود بهره مند کنید. majallehaqiqat.loxblog.com

لینک دوستان

امکانات جانبی

    فرم تماس با ما تماس با ما

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 1252
    کل نظرات کل نظرات : 49
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 41

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 3110
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 2725
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 311
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 273
    آي پي امروز آي پي امروز : 1037
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 908
    بازدید هفته بازدید هفته : 10844
    بازدید ماه بازدید ماه : 13514
    بازدید سال بازدید سال : 155394
    بازدید کلی بازدید کلی : 492074

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 23.23.213.182
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

خبرنامه

    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

    علی آقا محمدی - تشکر فراوان از آقای اسماعیلی بابت گزارش خوبشون - 1396/11/25
    فهیمی - سلام.مدت زیادی از فعالیت در مجله حقیقت دور بودم امروز دیدم مجله پرباری شده و مطالب بسیار مفید ارایه می شود. از دست اندر کاران و عزیزانی که زحمت میکشد کمال تشکر را دارم. - 1396/3/16
    mohseni - روحش شاد
    خداوند غریق رحمتش کند با این فعالیتهای ماندگارش
    امروز هرچه داریم از دست علمای خاضع و زحمت کش است
    همه مایه افتخار اسلام و مسلمین هستند. - 1395/10/4
    حیاتی - سلام استفاده کردیم عالی بود - 1395/2/25/majallehaqiq
    حیاتی - سلام تشکر از اطلاع رسانی جامع
    پاسخ: سلام سپاس از حسن نظرتان... - 1395/2/22/majallehaqiq
    نعمت الله کامرانی. - عرض سلام ،احترام وخسته نباشید

    برخودلازم میدانم از تمامی کسانی که باعث وبانی برگزاری این مراسم معنوی بودند ویادوخاطرات انشهدای بی شمع وچراغ را درخاطره ها طنین انداز نمودند تشکروقدردانی نمایم وخداقوت رانثارشان کنم.

    اجرکم عندالله
    پاسخ: سلام... سپاس از حسن نظر شما... - 1395/2/22/majallehaqiq
    محمد بیانی - عکس یاد گاری تان حرف نداشت اشنایان قدیمی در هم جمعند روح شهدا را هم خدا وند غریق رحمت .نماید
    پاسخ: ممنون از ارسال پیامتان... - 1395/2/22/majallehaqiq
    آریایی - ان شا الله تمام عاشقان و دوست داران اهل بیت ع بتوانند به سلامت به زیارت امام حسین ع مشرف شوند...
    و هر دو دولت عزیز و برادر ایران و عراق بتوانند در امر ورود و خروج زایران همکاری کنند.
    - 1394/9/7/majallehaqiq
    مجتبی عابدی - آقای اسماعیلی چرا مال امسال رو نمی زارین؟ - 1394/3/2/majallehaqiq
    مولامهدی گل یاس - یک منتقم از طواف حج می آید

    با اسب، و ذوالفقار کج می آید

    آمین خدا برای اللهم

    عجل ولیک الفرج می آید

    خیلی ممنون از شما همکار گرامی - 1392/10/19

گريه رسول خدا (ص) در عزاي امام حسين (ع)

گريه رسول خدا (ص) در عزاي امام حسين (ع)

 

 

قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم :

يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَي مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّة .

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص: 293 .

اي فاطمه! هر چشمي فرداي قيامت گريان است غير از چشمي كه در مصيبت حسين گريه كند ؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت هاي بهشت به وي داده خواهد شد .

عزاداري وگريه از سنّتهاي آفرينش :

يكي از سنن الهي در انسان كه جنبه فطري و ذاتي هم دارد عكس العمل هاي روحي ورواني او در هنگام مواجهه وبرخورد با پيش آمدهاي شادي آور ويا اندوهگين است . كه هنگام شنيدن خبر ويا روبرو شدن با پديده اي غير منتظره احساسات دروني تحريك و عكس العمل متناسب از او ديده مي شود.

اين حالت در برابر حوادث تلخ به مصائب ورنجها تعبير مي شود و انسان عكس العمل خود را با اشك وگريه وافسوس ابراز مي دارد .

همان گونه كه در برابر حوادث و صحنه هاي خوش وخبرهاي خوشحال كننده ، حالت دروني خود را باشادي وخوشي اظهار مي كند .

مادري كه فرزند ويا يكي از عزيزانش را از دست داده وقطرات اشكش حكايت از رنج دروني وروحي او دارد ، ودر مرگ عزيزش بي تابي مي كند نمونه اي روشن از احساسات فطري مادرانه است كه نه تنها مذمّت وسرزنش نمي شود ؛ بلكه تحسين برانگيز و غرورآفرين نيز مي باشد .

بنابراين ، نوحه سرائي و عزاداري و مرثيه خواني خواستگاه اصلي آن فطرت و نهاد انسان ها است ، ونفي آن به معناي نفي فطريّات خواهد بود .

هريك از معصومين عليهم السلام ويژگي هاي خاصي داشته اند كه ديگران از آن بي بهره بوده اند . حضرت سيد الشهداء عليه السلام نيز داراي ويژگي هاي است كه در ميان معصومان كسي به آن متصف نيست ؛ از جمله اين كه تمامي پيامبران و اوصياء بر مصائب آن حضرت اشك ريخته اند ؛ هم قبل از تولد و هم بعد از آن ، و اين اشك ها را مايه مباهات و فخر خود دانسته اند .

ما در اين جا به چند مورد از گريه هاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم اشاره مي كنيم . روايت در اين باب ، بيش از آن است كه بتوان همه آن ها را در اين مختصر جمع كرد ، ما از باب مشت نمونه خروار چند روايت از طريق شيعه و چند روايت ديگر از كتاب هاي معتبر اهل سنت نقل مي كنيم .

گريه پيامبر اسلام در روايات شيعه :

روايات فراواني از طريق شيعه در اين باره نقل شده است كه ما فقط به چند روايت اشاره مي كنيم . مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف عيون اخبار الرضاء عليه السلام مي نويسد :

... فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) وَ جَاءَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله و سلم) فَقَالَ يَا أَسْمَاءُ هَلُمِّي ابْنِي فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ فِي خِرْقَةٍ بَيْضَاءَ فَأَذَّنَ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَي وَ أَقَامَ فِي الْيُسْرَي وَ وَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَبَكَي فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مِمَّ بُكَاؤُكَ قَالَ عَلَي ابْنِي هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ مِنْ بَعْدِي لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي ثُمَّ قَالَ يَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِي فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِيبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه ...

عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 2 ، ص 26 .

اسماء گويد : در سال بعد حسين (عليه السّلام) متولّد شد ، رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله) به سراغ او آمد و فرمود : اي اسماء فرزندم را بياور ، اسماء حسين را در حالي كه در پارچه سفيدي پيچيده شده بود به دست آن حضرت داد ، و ايشان (صلّي اللَّه عليه و آله) در گوش راست او (عليه السّلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند ، آنگاه او را در آغوش گرفت و گريست ، اسماء گفت : پدر و مادرم فداي تو باد ، گريه براي چيست و از چه رو ميگريي ؟ حضرت فرمود : بر حال اين فرزندم مي گريم ، عرض كردم يا رسول اللَّه ! او هم اكنون به دنيا آمده است ! حضرت فرمود : ستمكاران او را پس از من شهيد مي كنند ، خدا شفاعت مرا نصيب آنان نگرداند ، آنگاه فرمود : اي اسماء اين خبر را (كه او را مي كشند) به فاطمه نرسانيد ، زيرا او تازه فارغ گشته است .

مرحوم شيخ مفيد رحمت الله عليه در كتاب الإرشاد مي نويسد :

عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِيلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَيَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِيَ بِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ إِلَي مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ يُقَالُ لَهُ كَرْبَلَاءُ فَرَأَيْتُ فِيهِ مَصْرَعَ الْحُسَيْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِي وَ أَهْلِ بَيْتِي فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِيهَا هِيَ فِي يَدِي وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِيهِ وَ احْتَفِظِي بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِيَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِي قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ الْقَارُورَةَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَيْهَا ثُمَّ أَبْكِي لِمُصَابِهَا فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ أَخْرَجْتُهَا فِي أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِيَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِيَ دَمٌ عَبِيطٌ فَضَجِجْتُ فِي بَيْتِي وَ كَظَمْتُ غَيْظِي مَخَافَةَ أَنْ يَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِينَةِ فَيُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْيَوْمِ حَتَّي جَاءَ النَّاعِي يَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَيْتُ .

الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ، ج 2 ، ص130 ، فصل في فضائل الإمام الحسين و مناقبه . و إعلام الوري بأعلام الهدي ، ص 219 ، الفصل الثالث في ذكر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .

از ام سلمه روايت شده كه وي گويد : در يكي از شب ها حضرت رسول از ما دور شدند و اين غيبت مقداري بطول انجاميد ، پس از مدتي آمدند در حالي كه غبار آلود و گرفته به نظر ميرسيدند ، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند ، عرض كردم : يا رسول اللَّه ترا غبار آلود مي بينم ، فرمودند : مرا در اين شب به عراق بردند و در محلي بنام كربلا فرود آوردند ، و من در آن جا محل شهادت حسين را ديدم كه با گروهي از فرزندان و اهل بيتم در آن جا شهيد خواهند شد ، و من همواره خون آن ها را جمع مي كردم و اينك مقداري از آن خون ها در دست من موجود است .

در اين هنگام پيغمبر خون ها را به من دادند و فرمودند : اين خون را نگهداريد من خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالي كه مانند خاك سرخي بودند ، خون را در ميان شيشه اي نگهداشتم ، هنگامي كه حسين عليه السّلام به طرف عراق حركت كردند من هر روز آن شيشه را نگاه ميكردم و او را مي بوئيدم ، و به مصيبت او ميگريستم .

روز دهم محرم كه فرا رسيد اول روز به شيشه نگاه كردم او را به حال اول ديدم و در آخر روز بار ديگر در وي نگاه كردم مشاهده كردم تبديل بخون غليظي شده ، ناگهان فريادي كشيدم ، و ليكن از ترس دشمنان او مطلب را مخفي داشتم ، من همواره در انتظار بودم كه ناگهان خبر قتل حسين بن علي عليهما السّلام را در مدينه اعلام كردند .

و نيز مي نويسد :

وَ رَوَي السَّمَّاكُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فِي حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاكَ تَبْكِي جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ (عليه السلام) فَعَزَّانِي بِابْنِيَ الْحُسَيْنِ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِي سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي .

الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ، ج 2 ، ص130 ، فصل في فضائل الإمام الحسين و مناقبه . و إعلام الوري بأعلام الهدي ، ص 219 .

ام سلمه گويد : يكي از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسين عليه السّلام نيز در دامن او بودند ، در اين هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض كردم :

يا رسول اللَّه تو را گريان مشاهده مي كنم . فرمود : جبرئيل نزد من آمد و مرا نسبت به حسين تسليت گفت ، و به من اطلاع داد كه گروهي از امت من او را خواهند كشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم مي گرداند .

الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ، ج 2 ، ص129 ، فصل في فضائل الإمام الحسين و مناقبه .

گريه پيامبر اسلام در روايات اهل سنت :

شمس الدين ذهبي كه از استوانه هاي علمي اهل سنت به حساب مي آيد در كتاب تاريخ الإسلام مي نويسد:

 

وقال الإمام أحمد في مسنده ثنا محمد بن عبيد ثنا شرحبيل بن مدرك عن عبد الله بن نجي عن أبيه أنه سار مع علي وكان صاحب مطهرته فلما حاذي نينوي وهو سائر إلي صفين فنادي اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاك قال دخلت علي النبي صلي الله عليه وسلم وعيناه تفيضان فقال قام من عندي جبريل فحدثني أن الحسين يقتل بشط الفرات وقال هل لك أن أشمك من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانيها فلم أملك عيني أن فاضتا وروي نحوه ابن سعد عن المدائني عن يحيي بن زكريا عن رجل عن الشعبي أن علياً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذكر الحديث

وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملك القطر علي النبي صلي الله عليه وسلم في يوم أم سلمة فقال يا أم سلمة احفظي علينا الباب لا يدخل علينا أحد فبينا هي علي الباب إذ جاء الحسين فاقتحم الباب ودخل فجعل يتوثب علي ظهر النبي صلي الله عليه وسلم فجعل النبي صلي الله عليه وسلم يلثمه فقال الملك أتحبه قال نعم قال فإن أمتك ستقتله إن شئت أريتك المكان الذي يقتل فيه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فكنا نقول إنها كربلاء

عمارة صالح الحديث رواه الناس عن شيبان عنه

وقال علي بن الحسين بن واقد حدثني أبي ثنا أبو غالب عن أبي أمامة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبي يعني حسيناً فكان يوم أم سلمة فنزل جبريل فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لأم سلمة لا تدعي أحداً يدخل فجاء حسين فبكي فخلته أم سلمة يدخل فدخل حتي جلس في حجر رسول الله صلي الله عليه وسلم فقال جبريل إن أمتك ستقتله قال يقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبراني

وقال إبراهيم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسي بن يعقوب الزمعي كلاهما عن هاشم بن هاشم الزهري عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتني أم سلمة أن رسول الله صلي الله عليه وسلم اضطجع ذات يوم فاستيقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استيقظ وهو خاثر دون المرة الأولي ثم رقد ثم استيقظ وفي يده تربة حمراء وهو يقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرني جبريل أن الحسين يقتل بأرض العراق وهذه تربتها

وقال وكيع ثنا عبد الله بن سعيد عن أبيه عن عائشة أو أم سلمة شك عبد الله أن النبي صلي الله عليه وسلم قال لها دخل علي البيت ملك لم يدخل علي قبلها فقال لي إن ابنك هذا حسيناً مقتول وإن شئت أريتك من تربة الأرض التي يقتل بها

رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعيد بن أبي هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم يشك

وإسناده صحيح رواه أحمد والناس

وروي عن شهر بن حوشب وأبي وائل كلاهما عن أم سلمة نحوه

تاريخ الإسلام ذهبي ج5/ص102

احمد بن حنبل در مسندش گفته است كه ... همراه علي مي رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتي به نينوا رسيد - در حاليكه به صفين مي رفت - پس صدا زد كه اي ابا عبد الله در شط فرات صبر كن . گفتم اين چه معني دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم رفتم وحال آنكه دو چشم ايشان (مانندچشمه) مي جوشيد . پس به من فرمودند كه جيريل در كنار من ايستاد وگفت كه حسين در كنار شط فرات كشته مي شود . وگفت آيا مي خواهي كه بوي تربت وي را احساس كني ؟ گفتم آري ، پس كفي از خاك وي را گرفته به من داد ، پس نتوانستم كه جلوي اشك چشم خود را بگيرم ...

... از انس نقل شده است كه فرشته باران در روز ام سلمه( روزي كه رسول خدا در خانه وي بودند) از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند كه اي ام سلمه ، مراقب در باش كه كسي بر ما وارد نشود . در اين هنگام حسين عليه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پريد .ورسول خدا او را بوسيدند ؛ پس فرشته باران گفت: آيا او را دوست مي داريد؟ حضرت فرمودند : آري ، گفت : بدرستيكه امت تو او را بعد از تو مي كشند . اگر بخواهيد مكان شهادت وي را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وي حضرت را در كنار تپه اي يا خاك سرخي آورد .

ثابت گفت : ما آن را كربلا مي گفتيم. روايتهاي عماره روايات خوبي است .

...رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند اين كودك - حسين - را به گريه نيندازيد . پس نوبت ام سلمه شده بود كه جبريل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند كه نگذار كسي وارد اتاق شود . پس حسين آمد و شروع به گريه كرد . پس ام سلمه اجازه داد كه ايشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نشست . پس جبريل گفت كه ام تو او را خواهند كشت . حضرت پرسيدند او را مي كشند وحال آنكه مومنند!!!(ادعاي ايمان دارند؟) گفت آري وتربتش را به حضرت نشان داد .

...ام سلمه به من خبر داد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روزي خوابيده بودند ، پس در حالت ناراحتي بيدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بيدار شدند و حال آنكه گرفتگي ايشان كمتر بود .دوباره خوابيدند وبيدار شدند و در دستشان خاك سرخي بود كه آن را مي بوسيدند . سوال كردم كه اين خاك چيست؟ فرمودند جبريل به من خبر داد كه حسين در عراق كشته خواهد شد و اين تربت وي است ...

رسول خدا به وي فرمودند كه فرشته اي به نزد من آمد كه تا كنون نيامده بود .پس گفت كه فرزندت حسين كشته خواهد شد و اگر بخواهي خاك زميني را كه در آن كشته مي شود به تو نشان دهم ..... سندش صحيح است احمد و عده اي آن را نقل كرده اند .

حاكم نيشابوري از علماي اهل سنت در كتاب المستدرك علي الصحيحين مي نويسد :

( أخبرنا ) أبو عبد الله محمد بن علي الجوهري ببغداد ثنا أبو الأحوص محمد بن الهيثم القاضي ثنا محمد بن مصعب ثنا الأوزاعي عن أبي عمار شداد بن عبد الله عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بِنْتِ الْحَارِثِ أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ حُلْماً مُنْكَراً قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنَّهُ شَدِيدٌ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ رَأَيْتُ كَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِكَ قُطِعَتْ وَ وُضِعَتْ فِي حَجْرِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَيَكُونُ فِي حَجْرِكِ فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَيْنَ (عليه السلام) فَقَالَتْ وَ كَانَ فِي حَجْرِي كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَدَخَلْتُ بِهِ يَوْماً عَلَي النَّبِيِّ ص فَوَضَعْتُهُ فِي حَجْرِهِ ثُمَّ حَانَتْ مِنِّي الْتِفَاتَةٌ فَإِذَا عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) تُهْرَاقَانِ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ قَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ (عليه السلام) فَأَخْبَرَنِي أَنَّ أُمَّتِي سَتَقْتُلُ ابْنِي هَذَا وَ أَتَانِي بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمْرَاء .

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 176 - 177 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 196 - 197 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص 258 و .

ام الفضل دختر حارث روزي حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شده عرضه داشت ديشب خواب وحشتناكي ديدم . آن حضرت فرمود : خواب خود را بگو . عرضه كرد خواب عجيبي است كه از اظهار آن خودداري مي كنم . فرمود : در عين حال باز هم خوابت را نقل كن . عرض كرد : در خواب ديدم مانند آن كه قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسيار خوبي ديدي . به زودي فاطمه (عليها السلام) فرزندي خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسين (عليه السلام) متولد شد آن حضرت در دامن من قرار گرفت .

روزي همچنان كه حسين (عليه السلامم) در دامن من بود به ر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شدم . حضرت نگاهي به حسين نمود و ديدگانش اشك آلود شد . عرضه داشتم پدر و مادرم فداي شما باد چرا گريستيد ؟ فرمود : هم اكنون جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد امت من به زودي همين فرزند مرا شهيد مي كنند و خاكي از خاك سرخ رنگ او براي من آورد .

حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث مي گويد :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه .

و باز در جاي ديگر ، مي نويسد :

أخبرناه أبو الحسين علي بن عبد الرحمن الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري ثنا خالد بن مخلد القطواني قال حدثني موسي بن يعقوب الزمعي أخبرني هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبي وقاص عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتني أم سلمة رضي الله عنها ان رسول الله صلي الله عليه وآله اضطجع ذات ليلة للنوم فاستيقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استيقظ وهو حائر دون ما رأيت به المرة الأولي ثم اضطجع فاستيقظ وفي يده تربة حمراء يقبلها فقلت ما هذه التربة يا رسول الله قال أخبرني جبريل (عليه الصلاة والسلام) ان هذا يقتل بأرض العراق للحسين فقلت لجبريل أرني تربة الأرض التي يقتل بها فهذه تربتها هذ حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه .

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 4 ، ص 398 .

عبد الله بن زمعه مي گويد : امّ سلمه به من خبر داد كه : در يكي از شب ها، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله خوابيده بودكه ناگهان با حالت اضطراب و نگراني از خواب بيدار گشت . دوباره دراز كشيد و خواب چشمهايش را ربود . طولي نكشيد كه باز بيدار شد ؛ در حالي كه اضطرابش كمتر از بار اوّل به نظر مي رسيد . مجدداً دراز كشيد و خوابش برد و بيدار گشت ؛ در حالي كه مقداري خاك سرخ رنگ در دستش بود و آن را مي بوئيد و مي بوسيد ! عرض كردم : يا رسول الله ! اين تربت چيست ؟ در پاسخ فرمود : جبرئيل به من اطلاع داد كه حسين (عليه السلام) را در سرزمين عراق به شهادت مي رسانند . از جبرئيل درخواست كردم تا از خاك سرزميني كه در آن به شهادت مي رسد به من ارائه دهد . اين تربت ، همان تربت است .

حاكم نيشابوري مي گويد : اين حديث طبق نظر بخاري و مسلم ، از احاديث صحيح است ؛ اما آن ها روايت نكرده اند.

و نيز طبراني در معجم كبير و هيثمي در مجمع الزوائد و متقي هندي در كنز العمال مي نويسند :

وعن أم سلمة قالت كان رسول الله صلي الله عليه وسلم جالسا ذات يوم في بيتي قال لا يدخل علي أحد فانتظرت فدخل الحسين فسمعت نشيج رسول الله صلي الله عليه وسلم يبكي فأطلت فإذا حسين في حجره والنبي صلي الله عليه وسلم يمسح جبينه وهو يبكي فقلت والله ما علمت حين دخل فقال إن جبريل عليه السلام كان معنا في البيت قال أفتحبه قلت أما في الدنيا فنعم قال إن أمتك ستقتل هذا بأرض يقال لها كربلاء فتناول جبريل من تربتها فأراها النبي صلي الله عليه وسلم فلما أحيط بحسين حين قتل قال ما اسم هذه الأرض قالوا كربلاء فقال صدق الله ورسوله كرب وبلاء ، وفي رواية صدق رسول الله صلي الله عليه وسلم أرض كرب وبلاء .

المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 23 ، ص 289 - 290 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 188 - 189 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 656 - 657 و ... .

از ام سلمه نقل شده است كه گفت : در يكي از روزها كه پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدي بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم كه ناگهان حسين عليه السلام وارد شد و صداي گريه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله بگوشم رسيد . ديدم حسين عليه السلام در دامان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله ـ يا در كنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله گريه كنان دست بر سر او مي كشيد . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرمود : (از اين كه گفتم مواظب باش تا كسي بر من وارد نشود به اين دليل بود كه) جبرئيل در اين جا حضور داشت و همين كه حسين عليه السلام را مشاهده كرد پرسيد : آيا او را دوست مي داري ؟ در پاسخ گفتم : آري ! . جبرئيل گفت : امّتت او را در سرزميني به نام كربلا شهيد مي كنند .

ام سلمه مي گويد : آنگاه از خاك كربلا مشتي برداشت و به حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله نشان داد . هنگامي كه لشكر دشمن ، حسين عليه السلام را محاصره كردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسيد : اين زمين چه نام دارد ؟ گفتند :كربلا . حسين عليه السلام فرمود : رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله راست فرمود كه اين زمين ، «كرب» و «بلا» است .

هيثمي بعد از نقل حديث مي گويد :

رواه الطبراني بأسانيد ورجال أحدها ثقات .

و همچنين ، هيثمي در مجمع الزوائد ، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق ، مزّي در تهذيب الكمال و ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب مي نويسند :

عن أم سلمة قالت كان الحسن والحسين يلعبان بين يدي رسول الله صلي الله عليه وسلم في بيتي فنزل جبريل فقال يا محمد إن أمتك تقتل ابنك هذا من بعدك وأومأ بيده إلي الحسين فبكي رسول الله صلي الله عليه وسلم وضمه إلي صدره ثم قال رسول الله صلي الله عليه وسلم يا أم سلمة وديعة عندك هذه التربة فشمها رسول الله صلي الله عليه وسلم وقال ويح وكرب وبلاء قالت وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم يا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمي أن ابني قد قتل قال فجعلتها أم سلمة في قارورة ثم جعلت تنظر إليها كل يوم وتقول إن يوما تحولين دما ليوم عظيم .

تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 300 - 301 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 408 - 409 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 192 - 193 و ترجمة الإمام الحسين (ع) ، ابن عساكر ، ص 252 - 253 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 189 و ...

از ام سلمه روايت شده كه گفت : حسن و حسين عليهما السّلام در خانه من و در برابر رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به بازي مشغول بودند . در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت : اي محمد ! پس از رحلت تو ، امتت اين فرزند را (و اشاره به حسين عليه السلام كرد) شهيد مي كنند . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله گريست و حسين عليه السلام را به سينه چسبانيد . سپس رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله تربتي را كه جبرئيل از مرقد شريف حسين عليه السلام آورده بود در دست گرفت و بوييد و فرمود : بوي كرب و بلا از آن به مشام مي رسد . آنگاه آن خاك را به دست ام سلمه سپرد و فرمود : اي ام سلمه ! مواظب باش و بدان كه هر گاه اين تربت مبدل به خون گرديد ، فرزندم ، حسين (عليه السلام) به شهادت رسيده است .

ام سلمه ، تربت را در شيشه اي ريخت و هر روز به آن تربت نگاه مي كرد و مي گفت : اي خاك ! روزي كه به خون تبديل گردي آن روز ، روز عظيمي خواهد بود .

ابن حجر عسقلاني بعد از نقل اين حديث مي گويد :

و في الباب عن عائشة و زينب بنت جحش و أم الفضل بنت الحارث و أبي أمامة و أنس بن الحارث و غيرهم .

در اين باره رواياتي از عايشه ، زينب بنت جحش ، ام فضل دختر حارث ، ابو امامه ، انس بن حارث و ديگران ، نيز نقل شده است .

و همچنين هيثمي در روايت ديگري مي نويسد :

عن أبي أمامة قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبي يعني حسينا قال وكان يوم أم سلمة فنزل جبريل فدخل رسول الله صلي الله عليه وسلم الداخل وقال لام سلمة لا تدعي أحدا أن يدخل علي فجاء الحسين فلما نظر إلي النبي صلي الله عليه وسلم في البيت أراد أن يدخل فأخذته أم سلمة فاحتضنته وجعلت تناغيه وتسكنه فلما اشتد في البكاء خلت عنه فدخل حتي جلس في حجر النبي صلي الله عليه وسلم فقال جبريل للنبي صلي الله عليه وسلم إن أمتك ستقتل ابنك هذا فقال النبي صلي الله عليه وسلم يقتلونه وهم مؤمنون بي قال نعم يقتلونه فتناول جبريل تربة فقال بمكان كذا وكذا فخرج رسول الله صلي الله عليه وسلم قد احتضن حسينا كاسف البال مغموما فظنت أم سلمة أنه غضب من دخول الصبي عليه فقالت يا نبي الله جعلت لك الفداء انك قلت لنا لا تبكوا هذا الصبي وأمرتني ان لا أدع أحدا يدخل عليك فجاء فخليت عنه فلم يرد عليها فخرج إلي أصحابه وهم جلوس فقال إن أمتي يقتلون هذا .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 189 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 8 ، ص 285 - 286 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 190 - 191 و ترجمة الإمام الحسين (ع) ، ابن عساكر ، ص 245 - 246 و ... .

از ابو امامه روايت شده است كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به همسرانش فرمود : مواظب باشيد كاري نكنيد كه حسين مرا به گريه درآوريد ! آن روز كه نوبت ام سلمه بود و پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله در خانه او تشريف داشت .

جبرئيل نازل شد . حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله به اتاق رفت و به امّ سلمه سپرد كه : مواظب باش كسي وارد اتاق نشود . حسين عليه السلام آمد و همين كه چشمش به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله افتاد ، مي خواست داخل اتاقش شودكه ام سلمه او را گرفت و به سينه چسبانيد . امام حسين عليه السلام گريست و وي سعي مي كرد تا او را از گريه باز دارد ؛ ولي گريه حسين عليه السلام شدت يافت و ام سلمه او را رها كرد و به اتاق حضرت صلّي اللّه عليه و آله داخل گشت و روي دامان پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله نشست .

جبرئيل به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله خبر داد كه در آينده نزديك ، امت تو همين فرزندت را به شهادت مي رسانند . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از سخن «جبرئيل» به شگفت آمد و فرمود : آن ها در حالي كه به من ايمان دارند ، فرزندم را شهيد مي كنند ؟ ! جبرئيل گفت : آري ! آن ها وي را شهيد مي نمايند .

در حالي كه جبرئيل مشتي خاك به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مي داد ، گفت : اين خاك از همان سرزميني است كه در آن به شهادت مي رسد .

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در حاليكه بسيار اندوهناك بود حسين عليه السلام را به بغل گرفت و از خانه بيرون رفت . ام سلمه گويد : پنداشتم از آن كه حسين عليه السلام را اجازه داده ام تا وارد منزل شود ، ناراحت شده است ، براي همين عرض كردم : يا نبي الله ! جانم فداي شما ، خود شما به ما (همسران) توصيه كرده بوديد كه كاري نكنيد حسين من بگريد و از سوي ديگر دستور داده بوديد اجازه ندهم تا كسي بر شما وارد شود و بالاخره چاره نداشتم و به حسين عليه السلام اجازه ورود دادم . پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله چيزي نگفت تا اينكه نزد اصحاب خود رسيد . آنان در مكاني نشسته بودند . حضرت فرمود : امت من ، اين فرزندم را شهيد مي كنند ... .

 

والسلام علي من اتبع الهدي


 

valiasr-aj.com


 

کانال مهدوی و مذهبی

Get our toolbar!
کمپین وبلاگ نویسی امام علی النقی (علیه السلام)‍‍‍
مولامهدی گل یاس

تاریخ ارسال پست: ساعت: 18:53
برچسب ها : ,,,,,,,,,,,
می پسندم نمی پسندم

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: